کاریکلماتور...
2
3_خاطره جايي براي « رويا» باقي نگذاشت.
4_دهانم پُر از حرف است، حيف با دهان پُر نبايد سخن گفت.
5_ آن قدر بي سواد بود که ستون هاي افقي و عمودي جدول به ريشش خنديدند.
6_ آن هايي که با وعده دلخوشند , نبايد از آينده بيمناک شوند.
7_ اگر تمام گل هاي دنيا را هم به پايش بريزم باز هم کم است، چون پاهاش خيلي بو ميده!
8_ هميشه قبل از خودم شستم خبردار مي شود.
9_ لوازم آرايش به لوازم جادويي تغيير نام داد.
10_کسي که از واقعيت ها بهره مي گيرد رباخوار نيست.
11_پرنده پس از فرار از قفس، از بهار نشان لياقت گرفت.
12_قلمي که مغز ندارد، حتما آبرويت را خواهد برد.
13_آرايشگر به قدري سرم را سرسري تراشيد که نتوانستم سري توي سرها در بياورم.
14_ خودروها تکامل پيدا کرده اند؛ اما خيلي از آدم ها هنوز انسان نشده اند.
15_ بعضي از خانم ها از ترس پيري پا به «سن» نمي گذارند.
وقتی جهان